به گزارش شهرآرانیوز، نام احمد متوسلیان در روزهای گذشته و پس از دیدار سرلشکر حسین سلامی فرمانده کل سپاه با مادر حاج احمد، بار دیگر در فضای مجازی برجسته و این بار این احتمال و نظر که وی در همان لحظات نخست پس از دستگیری به شهادت رسیده است، بیشتر مطرح شد.
شهادت دو مستشار نظامی ایران در حملات رژیم صهیونیستی به سوریه نیز موجب شده است تا این روزها یاد و نام اولین فرمانده لشکر محمد رسول الله (ص) گرامی داشته شود. فرمانده کل سپاه نیز گفت: شهید جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان اولین شهید ایرانی در راه فتح قدس است. به همین مناسبت در ادامه به بازخوانی زندگی و فرماندهی احمد متوسلیان و ماجرای ربایش وی میپردازیم:
نبردهای حاج احمد در کردستان
احمد متوسلیان دانشجوی سال دوم رشته الکترونیک دانشگاه علم و صنعت بود که در آغازین روزهای تشکیل سپاه درس و دانشگاه را رها کرد و به عضویت سپاه درآمد. او پس از گذراندن دوره آموزشی وارد گردان ۲ سپاه در پادگان ولیعصر تهران و در سپاه منطقه ۶ تهران مسئول گروه ضربت برای مقابله با آشوبهای منافقین شد.
او با آغاز غائله کردستان راهی این استان شد و از سوی بروجردی فرمانده وقت سپاه غرب کشور، برای عملیات آزادسازی بوکان انتخاب و همراه با ۱۸۰ نفر از نیروهایش عازم منطقه شد. متوسلیان در اولین تجربه عملیاتی، سربلند بیرون آمد.
حاج احمد مدتی بعد به همراه نیروهایش عازم سقز شد تا پادگان تیپ ۲ لشکر ۲۸ ارتش را از محاصره خارج کند. در این عملیات ۷۰ نفر از یاران احمد شهید شدند، اما او توانست پادگان سقز را از محاصره نجات دهد.
مأموریت بعدی متوسلیان شکست محاصره شهر بانه بود. محاصره شهر بانه نیز شکسته و او در آن شهر با قبول مسئولیت فرماندهی سپاه، به مدت ۴ ماه ماندگار شد.
در ۲۰ اردیبهشت ۵۹ احمد متوسلیان عازم مریوان شد تا این شهر را از دست ضدانقلاب خارج کند. او در انجام آن ماموریت موفق عمل کرد و سپس فرمانده سپاه مریوان شد.
این اتفاقات با حمله سراسری عراق به ایران مصادف شد. متوسلیان نیز اقدام به برنامهریزی برای اجرای عملیات محمد رسول الله (ص) با همکاری محمدابراهیم همت فرمانده سپاه پاوه کرد. این عملیات در ۱۲ دی سال ۶۰ انجام و منجر به آزادسازی پاسگاه مرزی طویله و نفوذ به شهر طویله عراق، انهدام ستاد فرماندهی تیپ ۱۱۶ عراق و مقر استخبارات این شهر شد.
فرماندهی یگان تهرانیها
وقتی محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه در جریان اقدامات و ویژگیهای متوسلیان و همت قرار گرفت، پیشنهاد تشکیل یک تیپ رزمی به آنها داد.
احمد و نیروهایش در ۲۴ دی سال ۶۰ برای تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) عازم جنوب شدند. در ۱۷ بهمن این تیپ تاسیس و احمد متوسلیان به عنوان فرمانده، محمود شهبازی جانشین و محمد ابراهیم همت مسئول ستاد این تیپ تازه تاسیس انتخاب شد.
متوسلیان با وجود تمام مشکلات و کمبود امکانات، ۹ گردان سازماندهی کرد و آماده شرکت در عملیات فتح المبین شد. نیروهای تیپ ۲۷ با دور زدن توپخانه دشمن آن هم بدون هیچگونه درگیری، موفق به تسخیر آن شدند. آنها همچنین توانستند قرارگاه مقدم سپاه چهارم ارتش عراق را تصرف کنند که بعدها مسئول دفتر صدام از احتمال اسارت صدام بهدست نیروهای ایرانی در این عملیات پرده برداشت.
در عملیات بعدی که بیتالمقدس نام داشت، سختترین محور عملیاتی در جنوبیترین منطقه نبرد و نزدیکترین فاصله به خرمشهر به تیپ ۲۷ واگذار شد.
هر چند در این این نبرد سهمگین، تعدادی از فرماندهان و یاران حاج احمد شهید شدند،، اما او موفق شد پاتکهای سنگین ارتش عراق را با شکست روبرو و مواضع تصرف شده توسط تیپ ۲۷ را تثبیت کند و سرانجام خرمشهر پس از ۵۷۵ اشغال، آزاد شد.
اعزام به سوریه و لبنان
پس از فتح خرمشهر، رژیم صهیونیستی به لبنان حمله کرد. مقامات لبنانی از کشورهای اسلامی در خواست کمک کردند. شورای عالی دفاع تصمیم گرفت نیروی نظامی به آن کشور اعزام کند.
بر همین اساس کشور سوریه برای حضور اولیه و آمادگی نیروهای ایرانی انتخاب شد. یک یگان از سپاه و یک یگان از ارتش برای اعزام به سوریه انتخاب شد. یگان منتخب سپاه، تیپ محمد رسول الله (ص) بود. فرماندهی قوای اعزامی نیز به احمد متوسلیان سپرده شد.
روز ۲۱ خرداد سال ۶۱ اولین گروه از رزمندگان ایرانی با یک هواپیمای باری نیروی هوایی ارتش، عازم سوریه شدند. نیروهای اعزامی، در بدو ورود به دمشق، مورد استقبال مسئولان سوری و مردم سوریه قرار گرفتند. ارتش اسرائیل که با آغاز حمله به لبنان، مناطقی از سوریه را زیر حملات توپخانهای قرار داده بود، با انتشار خبر حضور نیروهای ایرانی آتشبس یک طرفه اعلام میکند.
متوسلیان پس از بررسی اولیه شرایط میدانی لبنان و سوریه به ایران بازگشت تا گزارشی به مسئولان بدهد. پس از ارائه گزارش، امام خمینی (ره) فرمود: «اقدام اسرائیل در حمله به لبنان دسیسهای بود تا ایران را از مسئله اصلیاش یعنی جنگ با صدام باز دارد». پس از آن در سخنرانی ۳۱ خرداد سال ۶۰ استراتژی «راه قدس از کربلا میگذرد» را مطرح کرده و دستور بازگشت نیروهای ایرانی را صادر کردند.
تعدادی زیادی از نیروهای تیپ ۲۷ به ایران بازگشتند و تنها تعدادی از کادرها و فرماندهان باقی مانده بودند که متوسلیان در حال برنامهریزی برای بازگشت آنها بود.
صبح روز دوشنبه ۱۴ تیرماه سال ۶۱ احمد متوسلیان تصمیم گرفت به همراه سید محسن موسوی کاردار سفارت ایران در لبنان، برای تهیه گزارش از وضعیت پیشروی نیروهای اسرائیلی و شیعیان لبنان عازم بیروت شود. در این سفر علاوه بر حاج احمد و موسوی، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان (خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی) نیز او را همراهی کردند.
اصرار نیروهای تیپ ۲۷ برای منصرف شدن متوسلیان از انجام این مأموریت فایدهای نداشت و او مصمم بود که این کار را انجام دهد و در جواب اصرارهای آنان گفته بود: «حضرت امام به من امر کردهاند گزارشی از وضعیت شیعیان جنوب بیروت برای ایشان تهیه کنم، بهتر است خودم این کار را انجام دهم.»
سرانجام در ساعت ۱۲ ظهر ۱۴ تیرماه ۶۱ خودروی بنز سفارت ایران حامل فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) در پست بازرسی برباره در ۴۰ کیلومتری شمال بیروت توسط نیروهای فالانژ طرفدار اسرائیل متوقف و سرنشینان آن ربوده شدند.
سرنوشت مبهم یک پرونده
وزارت امور خارجه بنا بر ماهیت اتفاق و مسئولیتی که دارد، از ابتدا پیگیر سرنوشت این چهار نفر شد. علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت در روز ۲۷ تیر ۱۳۶۱ با ارسال نامهای برای شفیق وزان نخستوزیر لبنان، مسئولیت ربوده شدن و اسارت هیئت دیپلماتیک ایران توسط فالانژها را متوجه دولت لبنان دانست و خواستار انجام اقدامات جدی و پیگیر در این رابطه شد.
خانوادههای گروگانهای ایرانی نیز پیگیر این موضوع شدند و در آبان سال ۱۳۶۹ به منظور دیدار با «برایان کینان» گروگان آزادشده ایرلندی به ایرلند سفر کردند. آنان همچنین چند روز بعد با سفر به لبنان با مقامات آن کشور دیدار کردند.
آنان در سالهای ۷۳ و ۷۹ نیز به لبنان سفر کردند و در دیدار و گفتگو با مقامات لبنانی پیگیر این موضوع شدند.
در سال ۱۳۷۶ انجمن دفاع از زندانیان که یک سازمان حقوقی انساندوستانه است و در فلسطین اشغالی فعالیت میکند، اعلام کرد چهار ایرانی زنده هستند و پرونده آنان را پیگیری خواهد کرد.
در سال ۱۳۸۰ و پس از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری، خانوادههای گروگانهای ایرانی در نامهای به رئیسجمهور وقت، نکاتی را ذکر کردند. چند روز بعد خانواده کاظم اخوان خواستار تشکیل کمیته مشترک حقیقتیاب شد و خانوادهها در روز ۱۹ تیر با رئیس وقت مجلس شورای اسلامی دیدار کردند.
خانواده گروگانهای ایرانی در خرداد سال ۸۲ با انتشار بیانیهای، از اینکه این موضوع پس از ۲۱ سال، هنوز در دستور کار مسئولان قرار نگرفته است، ابراز تاسف شدید و انتقاد کردند.
اردیبهشت سال ۸۳ سید رائد موسوی سخنگوی خانوادههای دیپلماتهای ربودهشده اعلام کرد که روند پیگیری وضع دیپلماتها کند است... مسئولان ناامیدمان کردند و خودمان کمیته پیگیری تشکیل دادیم.
یک هفته بعد، کمیته ملی پیگیری سرنوشت چهار ایرانی، با دستور رئیسجمهور و به ریاست علی ربیعی مسئول دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی تشکیل شد. در سال ۸۵ پروندهای با همین موضوع در دادستانی کل کشور تشکیل و دادستان پیگیر این موضوع شد.
در سالهای گذشته تنها خانوادههای چهار گروگان ایرانی گزارشهایی از پیگیریهای خود منتشر کردند، اما از پیگیریها و تحقیقات دیگر کمیتهها و نهادها اطلاعات دقیقی برای اطلاع افکار عمومی منتشر نشد.
روایتهایی از شهادت حاج احمد
در کنار این پیگیریها، اما برخی از پژوهشگران تاریخ جنگ ایران و عراق و همرزمان احمد متوسلیان معتقدند که وی به شهادت رسیده و در این رابطه نشانهها و استدلالهایی بیان میکنند.
حمید داودآبادی نویسنده دفاع مقدس میگوید: «بنده در اسفند ۹۷ در مراسمی خدمت سردار سلیمانی رسیدم و این اتفاق گرهگشای پرونده حاج احمد بعد از ۳۷ سال برای من بود. به حاج قاسم عرض کردم بنده ۲۵ سال روی پرونده حاج احمد متوسلیان کار کردم. حاج قاسم فرمودند طی این تحقیقات به چه چیزی رسیدی که بنده عرض کردم که حاج احمد و همرزمانش همان روز شهید شدند و حاج قاسم نیز تاکید فرمودند بله هر ۴ نفر همان شب شهید شدند.»
او همچنین اظهار میدارد که «بنده ۲۵ سال کار تبلیغاتی کردهام و تا امروز حتی یک سند دال بر زنده بودن حاج احمد متوسلیان و همرزمانش در دست نیست» و میگوید: «تمام اخبار و شواهد بر این دلالت دارد اسعد شفتری کسی که در کشتن نقش داشته بود، کریم بقرادونی و چهار نفر این فالانژها یک حرف مشترک زدند، در مستند «در جست و جوی حقیقت» گفتند که ماشین را به همراه یکی از جنازهها بردیم جلوی دفتر حزب بعث عراق در طرابلس لبنان گذاشتیم. این ادعای آن هاست. همچنین بعداً اطلاعات کشور سوریه ماشین را پیدا کرد و برد.»
عباس برقی از همرزمان احمد متوسلیان نیز معتقد است که وی شهید شده است. او میگوید: «حاج احمد روحیه عجیب و غریبی داشت؛ من اصلاً نمیپذیرم چهار نفر فالانژ توانسته باشند حاج احمد را اسیر بگیرند. من احساس میکنم اینها آمدند دست حاجی را ببندند، اسیرش کنند حاجی هم که تحمل ندارد با آنها درگیر شده و آنها هم به ایشان شلیک کردهاند.»
او در همین رابطه خاطرهای نیز بیان و عنوان میکند: «در جریان حمله اسرائیل به جنوب لبنان در سال ۱۳۶۱ از لبنان بیسیم زده بودند و حاج احمد خیلی ناراحت بود. بعد ما به ایشان گفتیم انشاالله مشکل حل میشود. بعد از گفتن آن حرفها ایشان با ناراحتی گفت من که به لبنان بروم دیگر برنمیگردم... مدتی بعد ایشان گفت شما عملیات فتحالمبین را به یاد داری؟ در آن قرار بود امکانات زیادی در اختیار ما بگذارند، ولی امکانات کمی در اختیار ما قرار گرفت. من شب هنگام برای وضو گرفتن بیرون رفته بودم و فکر میکردم که با این امکانات کم و با این وسائل ناچیز نمیتوانیم کاری کنیم و پیروز شویم.
در این فکر بودم که فشار دستی را بر شانهام احساس کردم. وقتی که برگشتم برادر پاسداری را دیدم که از پاسداران خودمان نبود. گفت برادر احمد شما از خدا و ائمهاطهار غافل شدید و توکل خود را از دست دادهاید و به فکر ماشین و وسایل افتادهاید. به خدا توکل کنید. شما پیروزید. من از خدا خواستهام که به دست شقیترین آدمهای روی زمین یعنی صهیونیستها به شهادت برسم و میدانم حتماَ خداوند این دعای مرا مستجاب خواهد کرد.»